برای پیدا کردن شادی، باید بدانیم شاد بودن چیست؟! یا چه چیزی می تواند باشد؟
در این مقاله سه شیوه ی متفاوت شادی از نظر روانشناسان مورد بحث قرار می گیرد، با این امید که با به کارگیری و عمل به این نکات؛ زندگی روزمره ی شادی را داشته باشیم.
شادی چیست؟
روانشناسان انواع و سطوح مختلفی از شادی را از یکدیگر تمایز می دهند. یک طبقه بندی مشهور شادی را در سه سطح پیشنهاد می کند: سطح اول، تعادل بین هیجان های گذرای مثبت (مثل لذت) و منفی (مثل اضطراب) است. سطح دوم، خود ارزیابی شناختی ما درباره زندگی بطور کلی و در طول زمان می باشد و سطح سوم نیز با شکوفایی و یافتن معنا در زندگی مرتبط است.
بنابراین، اولین سطح در مورد هیجان ها، دومین درباره خود اندیشی منطقی و سومین سطح نیز در خصوص تحقق توانایی های بالقوه انسان می باشد.
سطح اول به حالات هیجانی فعلی فرد اشاره دارد. به این معنا که اگر در طول زمان، اطلاعات مربوط به هیجانات فعلی شخصی را در اختیار داشتیم، می توانستیم شادی عمومی او را با جمع آوری چنین داده هایی محاسبه کنیم. دانیل کانمن برنده جایزه نوبل، چنین می گوید که این رویکرد یک شادی عینی و قابل اندازه گیری را ارائه می دهد که هر شخصی با میزان مشابه تعادل میان هیجانات مثبت و منفی، نمره ی یکسانی را کسب می کند. برداشت و سطح دوم از شادی به عنوان یک ارزیابی شناختی از زندگی، از جهات متفاوت اهمیت دارد. اول این که، این رویکرد با پنداشتن شادی به عنوان یک جمع و تفریق ریاضی از مجموع تجربیات خوب و بد، مخالف است و نکته ی دوم اینکه، این سطح؛ توجه ما را به شادی نه به عنوان یک سری لحظه ها، بلکه به عنوان جهت گیری نسبتا پایدار و کلی در زندگی که تقریبا بخشی از شخصیت می باشد، جلب می کند. در نهایت نیز به راحتی به فرد اجازه می دهد شادی را برای خود تعریف کند نه اینکه با ارزیابی شخص دیگری صرفا آن را به جستجوی لذت و اجتناب از درد تقلیل دهد. بنابراین این سطح از شادی چیزی فراتر از احساسات هست و به ارزیابی های شناختی در مورد آنچه شخص برای زندگی شاد مهم می داند، بستگی دارد.
به عنوان یک مثال ساده برای تمایز سطح اول و دوم، واکنش یک هوادار به بازی بیس بال را در نظر بگیرید. این شخص طرفدار تیم خاصی است که در طول بازی از رقیب جلوتر است اما در نهایت بازی را می بازد! اینکه بازی شخص را شاد و خوشحال می کند وابسته است به این نکته که کدام نوع از شادی را انتخاب کنیم! با جمع بندی و مرور اتفاقات و تجربه ها، یعنی جمع بندی هیجانات مثبت و منفی در انتهای هر دست از بازی، احتمالا نتیجه این خواهد بود که تماشای بازی به طور کلی تجربه ی مثبت و خوشایندی بوده است. اما اگر با این سوال از افراد شادی آنها از بازی را ارزیابی کنیم، که آیا بازی آنها را شاد کرده؛ پاسخ آنها به طور قطعی منفی خواهد بود.
اگر فقط بر هیجانات متمرکز باشیم، در نتیجه ارزیابی متفاوتی از شادی را نسبت به علاقه شخصی و لذت از کل بازی خواهیم داشت. منطق یکسانی در مورد زندگی وجود دارد: مجموع هیجانات گذرای انباشته شده ی در طول سالها، با ارزیابی ِ وضعیت کلی و طولانی مدت زندگی، متفاوت می باشد.
همانطور که گفته شد، هنگامی که بر چنین اطلاعاتی در پژوهش های شادی اعتماد می کنیم، تکیه بر ارزیابی ها بیشتر از احساسات، احتمالا مشکلات دیگری را اضافه خواهد کرد. ارزیابی ها و قضاوت ها ممکن است وابسته به فرهنگ و محیط باشند. به این معنا که افراد شاد چه اندازه توسط جامعه و ارزش های آن مورد انتقاد قرار می گیرند و یا پذیرفته می شوند. تا آنجا که در برخی کشورها تصدیق و پذیرش شادی غیرقابل تصور است، در حالی که در برخی دیگر از کشورها نیز، افراد احساس می کنند باید شاد باشند و به راحتی آن را بیان می کنند.
یک مشکل جدیتر نیز که آمارتیا سن نیز بر آن تاکید می کند این است که مردم میتوانند با محیط منفی (بی سوادی، خشونت، فقر و سرکوب های سیاسی) نیز سازگار شوند به طوری که حتی آرزوی آنها برای رسیدن به کیفیت زندگی بهتر را به طور نامطلوبی تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین حتی کسی که در زندگی سخت و طاقتفرسایی به دام افتاده است، امکان دارد سطح بالایی از رضایت از زندگی را به طرز غیرقابل باوری گزارش کند (به این علت که شرایط زندگی آنها، اشتیاق و تمایل آنها برای رسیدن به زندگی بهتر را محدود می کند و احتمالا زندگی را نیز خوب ارزیابی کنند). در این موارد شاید عاقلانه باشد که سطح اول شادی را به جای سطح دوم در نظر بگیریم.
با تمام این تفاسیر دو نکته مهم برای زندگی روزمره ما وجود دارد: الف) این عاقلانه است که ما به این نکته توجه داشته باشیم که چگونه تمام سطوح شادی ما یا چیزی که آن را شادی تلقی می کنیم، ممکن است تحت تاثیر انتظارات فرهنگی درباره ی شادی قرار گیرد.
ب) روشی که ما کیفیت عمومی زندگی خود را توسط آن ارزیابی می کنیم میتواند ناخودآگاه تحت تاثیر تمایلات و اشتیاقات ما (چه کم و چه زیاد) قرار بگیرد.
سطح سوم شادی به راحتی قابل تعریف نیست. بنابراین صرفا به ارائه چند نکته درباره این سطح بسنده می کنیم. این رویکرد به مفهوم اسطورهای سعادت مرتبط است؛ یک زندگی خوب، همراه با شکوفایی و سرشار از فضیلت.
مارتین سلیگمن و دیگر نظریه پردازان بر اهمیت یافتن معنا و هدف در زندگی تاکید می کنند، آنچه که بسیار ارزشمند می باشد و فراتر از اندازه گیری حالات هیجانی یا ارزیابی های شناختی است. به عنوان مثال، ممکن است زندگی خود را بر فعالیت هایی سرمایه گذاری کنیم که صرفا در یک لحظه ی خاص، احساسات مثبت چندانی ایجاد نمی کنند، اما با این وجود به فهم وسیعتری از شادی کمک می کنند و لذت بردن از چیزهایی را سبب می شود که زندگی را ارزشمند می سازند.
نوع سوم از شادی همچنین می تواند اهمیت مفهوم “سیالی یا جریان” را که میهالی درباره زندگی معرفی کرده را بیشتر روشن کند. سیالی یا جریان یعنی وضعیت روانی که ما در آن به طور کامل و مثبت درگیر برخی فعالیت های لذت بخش هستیم در حالی که تمرکز و توجه ما به “خود” از بین می رود. (به عنوان مثال، مراقبه، خواندن، گوش دادن به موسیقی و شطرنج). البته می توان گفت این مفهوم به جنبش روشن فکری نیز شباهت دارد، که با رهایی از خود، حاصل می شود.
تمامی این موارد ما را به نتیجه گیری مهمی می رسانند: فلسفه و معنویت (یا جهتگیری دینی) به صور گوناگون تمایل دارند سطح سوم شادی را معرفی کنند. به همین دلیل مهم است که نظر افلاطون را نیز اینجا یادآوری کنیم که “زندگی بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد”. اگر چه که شاید این تعریف سنگین به نظر برسد اما عقل سلیم حکم میکند که از خود بپرسیم که نقطه آغاز مسیری با مقصد شادی کجاست؟
شما با کدام یک از تعاریف شادی موافقید؟ شادی از نظر شما با کدام تعریف شبیه تر است؟ آیا با خواندن این مقاله خود را شاد ارزیابی میکنید؟
No comment