خیلی از والدین جویای علل دروغگویی در کودکان و راهکارهای آن هستند. واقعاً چرا بچهها دروغ میگویند و والدین چه کاری میتوانند در مورد آن انجام دهند؟ چگونه به بچهها کمک کنیم تا جایگزینهای صادقانهای برای دروغشان پیدا کنند؟ موردی که تقریباً همه روانشناسان حوزه کودک با آن مواجه میشوند دروغگویی در کودکان است.
در حالی که دروغگویی در کودک میتواند به صورت داستان مفصلی در مورد اینکه چگونه ممکن است خواهر یا برادر کوچکترش را لگد کند باشد، بچههای بزرگتر ممکن است در مورد انجام تکالیف خود دروغ بگویند.
گاهی اوقات شروع دروغگویی در کودک ناگهانی و شدید است. گاهی دیده میشود که کودکی قبلاً بیشتر اوقات راست میگفته و سپس ناگهان در مورد چیزهای زیادی دروغ میگوید. البته این موضوع برای والدین نگرانکننده است. اما اگر مراقبان بتوانند بفهمند که چرا کودکان دروغ میگویند و برای مقابله با این موضوع آماده باشند، قضیه تغییر خواهد کرد.
کودک در دنیایی از خیال زندگی میکند و هر آنچه مطرح میکند و واقعیت ندارد از نگاه او دروغ به حساب نمیآید. اما بخصوص از سن پیش دبستانی یعنی حدود 6 سال به بعد والدین در صورت مشاهده دروغ بهتر است از یک متخصص راهنمایی بگیرند. همکاران ما در ماروم میتوانند شما را در مسیر حل این مشکل یعنی دروغگویی در کودکان یاری دهند.
شروع دروغگویی در کودکان از سنین پیش دبستانی یعنی بین دو تا چهار سالگی است. درست زمانی که رشد مهارتهای شناختی مهمی اتفاق میافتد. این تلاشهای عمدی برای فریبکاری ممکن است والدین را نگران کند، زیرا میترسند فرزندشان به یک منحرف اجتماعی و دروغگو تبدیل شود.
اما از منظر رشد، دروغگویی در کودکان خردسال به ندرت باعث نگرانی می شود. در واقع، دروغ گفتن اغلب یکی از اولین نشانههایی است که یک کودک خردسال یک «نظریه ذهن» را ایجاد کرده است، یعنی آگاهی از اینکه دیگران ممکن است تمایلات، احساسات و باورهای متفاوتی داشته باشند. وقتی کودکی به طور گمراه کننده ادعا می کند “بابا گفت من می توانم یک بستنی بخورم”، در واقع آگاه شده است که میتواند یک دانش نادرست را در ذهن طرف مقابلش بکارد.
در حالی که ممکن است دروغگویی کودکان از نظر اجتماعی مطلوب نباشد، توانایی دانستن آنچه دیگران فکر و احساس میکنند یک مهارت اجتماعی مهم است. این به همدلی، همکاری و مراقبت از دیگران در زمانی که آنها احساس ناراحتی می کنند ربط خواهد داشت. البته والدین نباید هرگز کودک را تشویق به دروغگویی کنند اما با نگرانی بیش از حد و نامتناسب با موضوع نیز نباید شرایط عادی را وخیم کنند.
اولین دروغ های کودکان خردسال اغلب بیشتر طنزآمیز است تا مؤثر. کودکی را تصور کنید که ادعا می کند در حالی که دهانش پر است هیچ کیکی نخورده است یا سگ خانواده را به خاطر نقاشی روی دیوار سرزنش میکند. کودکان خردسال ممکن است بدانند که میتوانند دیگران را فریب دهند، اما هنوز مهارت کافی برای این کار را ندارند.
همانطور که کودکان بزرگتر میشوند و توانایی اخذ دیدگاه در آنها رشد میکند، آنها به طور فزایندهای قادر به درک انواع دروغهایی هستند که برای دیگران قابل باور است. آنها همچنین با گذشت زمان در حفظ دروغ بهتر میشوند.
رشد اخلاقی نیز آغاز میشود. کودکان کوچکتر به احتمال بیشتری برای نفع شخصی دروغ میگویند، در حالی که کودکان بزرگتر به طور فزایندهای پیشبینی میکنند که اگر دروغ بگویند، نسبت به خود احساس بدی خواهند داشت.
کودکان بزرگتر و نوجوانان نیز بیشتر احتمال دارد بین انواع مختلف دروغ تمایز قائل شوند. دروغ های سفید از نظر آنها مناسبتر از دروغ های مضر یا ضد اجتماعی است. نوجوانان احتمالاً دروغ را برای کمک به کسی یا حفظ یک راز شخصی قابل قبول میدانند.
اکثر والدین فکر میکنند کودکان برای به دست آوردن چیزی که میخواهند یا اجتناب از عواقب کاری که کردهاند و یا رهایی از کاری که نمیخواهند انجام دهند، دروغ میگویند. اینها انگیزههای رایجی هستند، اما دلایلی وجود دارد که چرا بچهها ممکن است حقیقت را نگویند یا حداقل تمام حقیقت را. در ادامه به این دلایل اشاره خواهیم کرد.
یکی از دلایل دروغگویی در کودکان این است که آنها این ایده جدید را کشف کردهاند و آن را امتحان میکنند. درست مانند بسیاری از رفتارها، تا ببینند چه اتفاقی میافتد. کودک با خود میگوید. دروغ برای من چکار خواهد کرد؟ من را از چه سختی بیرون میآورد؟ چه چیزی به من میرسد؟
کودکانی که عزت نفس پایینی دارند ممکن است دروغهای بزرگی بگویند تا خود را چشمگیرتر، خاص یا با استعدادتر جلوه دهند. برخی از کودکان با این کار عزت نفس خود را افزایش میدهند و خود را در چشم دیگران خوب جلوه میدهند. در واقع دروغگویی در کودکانِ با این ویژگی راهی است برای کسب احترام.
کودکان مبتلا به اضطراب یا افسردگی ممکن است در مورد علائم خود دروغ بگویند تا توجه دیگران به خود را از بین ببرند. یا ممکن است مسائل خود را به حداقل برسانند و چیزی مانند «نه، نه، دیشب خوب خوابیدم» بگویند، زیرا نمیخواهند دیگران بخصوص والدین در مورد آنها نگران باشند.
دکتر کارول برادی، روانشناس بالینی و ستون نویس منظم مجله ADDitude که با بسیاری از کودکان مبتلا به بیش فعالی کار میکند، میگوید کودکان ممکن است از روی تکانشگری دروغ بگویند. او میگوید: «یکی از مشخصههای نوع تکانشی اختلال بیش فعالی این است که قبل از اینکه فکر کنند، صحبت کنند.
بنابراین خیلی وقتها با این مشکل دروغگویی در کودکان بیش فعال مواجه میشویم.» گاهی اوقات بچهها واقعاً میتوانند باور کنند که کار نکردهای را انجام دادهاند. گاهی اوقات آنها واقعاً فراموش میکنند. به طور مثال کودکی میگوید، «راستش را بگویم، فکر کردم تکالیفم را انجام دادهام.
من واقعا فکر کردم که انجام دادم. یادم نمیآمد که تکلیف اضافی داشته باشم.» دکتر برادی میگوید وقتی این اتفاق میافتد، این کودکان برای تکمیل حافظه خود با استفاده از تکنیکهایی مانند چک لیست، محدودیتهای زمانی و سازماندهندهها به کمک نیاز دارند.
در شرایط خاص والدین ممکن است بچه ها را تشویق کنند که یک دروغ سفید بگویند تا از احساسات دیگران در امان بمانند. در این مورد، دروغ سفید و زمان استفاده از آن زیر چتر مهارت های اجتماعی قرار میگیرد. در واقع کودک برای جلوگیری از تنش و خوب جلوه کردن دروغ میگوید.
خیلی از بچههای زیر شش سال قادر نیستند حقیقت را از خیالشان تشخیص دهند. آنها فکر میکنند هر چه در خیال و تصور به ذهنشان خطور میکند، واقعی است. مثلا یک کودک دو ساله به راحتی میتواند بگوید که ناهارش را خورده و مثلا اسم یک غذا را هم بیاورد. این رفتار را به خاطر دروغگویی انجام نمیدهد. به علاوه ممکن است یک کودک سه یا چهار ساله، چیزی را که در خیال خود میبیند به عنوان یک اتفاق واقعی برای شما تعریف کند. چنین تخیلاتی برای این کودک، عین واقعیت هستند.
درمانهای رفتاری برای دروغگویی در کودکان به عملکرد دروغها و شدت مشکل بستگی دارد. هیچ دستورالعمل سخت و سریعی وجود ندارد. سطوح مختلف به معنای پیامدهای متفاوت است. در درجه اول والدین باید بررسی کنند که دروغ مطرح شده در چه سطحی است. سه سطح برای دروغ مطرح است.
وقتی صحبت از دروغهای جلب توجه به میان میآید، به طور کلی، بهتر است آن را نادیده بگیرید. به جای گفتن تند، «این یک دروغ است. من میدانم که این اتفاق برای تو نیفتاده است،» رویکرد ملایمی را انتخاب کنید. به ویژه در صورتی که دروغ از عزت نفس پایین نشأت بگیرد. به طور مثال کودک شما میگوید، “من امروز در بازی فوتبال 10 گل به ثمر رساندم و همه مرا روی شانههای خود گذاشتند و تجربهی این حس شگفت انگیز بود” و شما فکر میکنید که این صحت ندارد. برای این نوع دروغهای سطح پایین که واقعاً به کسی آسیب نمیرسانند، اما رفتار خوبی نیستند، نادیده گرفتن و هدایت کردن به چیزی که میدانید واقعیتر است، کاری است که باید انجام دهید.
اگربرخورد والدین در سطح یک موثر نباشد، آنها میتوانند با ارائه یک توبیخ ملایم در مورد آن شفافتر باشند. در چنین شرایطی والدین باید برچسب بزنند و آن را یک داستان بلند بنامند.
اگر کودک یکی از این داستانها را تعریف میکند، یکی از والدین به آرامی میگوید: این چیزی که داری تعریف میکنی به نظر یک داستان بلند میآید، چرا دوباره تلاش نمیکنی و به من نمیگویی واقعا چه اتفاقی افتاده است؟ با این دیالوگ کودک اغلب دوباره تلاش میکند تا حقیقت را بگوید.
اگر چیزی جدیتر باشد، مانند اینکه بچههای بزرگتر درباره جایی که بودهاند یا اینکه تکالیف خود را انجام دادهاند، دروغ میگویند. در این شرایط والدین میتوانند پیامد آن را مطرح کنند. برای بچهها باید روشن باشد که این نوع دروغ عواقبی خواهد داشت. همه عواقب، باید کوتاه مدت باشد، نه بیش از حد، زیرا به کودک فرصتی میدهد تا به انجام رفتارهای بهتر بازگردد. به طور مثال از دست دادن تبلت برای یک ساعت یا مجبور شدن به انجام یک کار روزمره.
همچنین، بسته به شدت و اهمیت دروغ، باید کودک پاسخگوی دروغش باشد و تاوانش را بدهد. اگر کودکی گفته باشد که در تمام هفته هیچ تکلیفی نداشته است و سپس والدین متوجه شوند که هر روز تکلیف داشته، این دروغگویی باید عواقبی داشته باشد و او نیز باید بنشیند و همه کارها را انجام دهد. اگر کودک دیگری را زده باشد و در مورد آن دروغ گفته باشد، باید یک نامه عذرخواهی برای کودک دیگر بنویسد.
فرض کنید معلمی به والدین گفته است که فرزندشان تکالیفش را انجام نداده است. در این شرایط باید به فرزندشان فرصتی بدهند تا حقیقت را بگوید. اگر او ابتدا این کار را نکند، والدین میتوانند بگویند: من میروم و 10 دقیقه به تو فرصت میدهم و سپس برمیگردم و دوباره از تو میپرسم. اگر نظر خود را تغییر دادی و میخواهی پاسخ دیگری به من بدهی، به مشکل نخواهی خورد.
به این ترتیب، اگر کودکی به دلیل ترس از عواقب و یا اینکه نمیخواهد والدین را ناامید کند، پاسخی بیدرنگ بدهد، این شانس را دارد که واقعاً به این فکر کند که آیا میخواهد دروغ بگوید یا بدون عواقب حقیقت را بگوید. این روش برای کودکی که به طور مزمن دروغ میگوید مناسب نیست.
والدین همچنین میتوانند با یادآوری اینکه آنها انتظار کمال ندارند، بچهها را تشویق کنند که حقیقت را بگویند. والدین میتوانند بگویند: میخواهم از تو سؤالی بپرسم و شاید چیزی به من بگویی که من واقعاً نمیخواهم بشنوم. اما به یاد داشته باش، رفتار تو آن چیزی نیست که هستی. من تو را دوست دارم هر چه باشی. گاهی اوقات مردم اشتباه میکنند. بنابراین میخواهم به این فکر کنی که پاسخی صادقانه به من بدهی. دادن فرصتی به کودکان برای تفکر در این مورد ممکن است منجر به گفتن حقیقت شود.
بچههای مبتلا به بیشفعالی که مستعد پاسخهای تکانشی هستند که بهعنوان دروغ ظاهر میشوند، به زمان بیشتری نیاز دارند تا قبل از صحبت درباره مسائل فکر کنند. تکانشگری هم در خانه و هم در مدرسه میتواند مشکلساز باشد. وقتی معلم از کودک میپرسد که آیا یک تکلیف را تمام کرده است و کودک بدون اینکه حتی نگاه کند پاسخ مثبت میدهد. آن وقت است که باید به او یاد داد که سرعتش را کم کند و کارش را بررسی کند.
قرار دادن کودک در موقعیت پر فشار میتواند او را وادار به دروغ گفتن کند. اگر والدین داستان واقعی را بدانند، باید مستقیماً به سراغ موضوع بروند و درباره آن بحث کنند. به جای اینکه از کودک بپرسید که آیا تکالیفش را انجام نداده است، والدین فقط میتوانند بگویند: «میدانم که تو این کار را انجام ندادی. بیا در مورد اینکه چرا این کار انتخاب خوبی نیست، صحبت کنیم.”
به هیچ وجه برای جلوگیری از دروغگویی در کودکان، به آنها برچسب دروغگو نزنید. دروغگو خواندن یک کودک اشتباه بزرگی است. زخمی که ایجاد میکند بزرگتر از پرداختن به چیزی است که او در وهله اول درباره آن دروغ گفته است. او فکر میکند: “مامان حرفم را باور نمیکند.” این باعث میشود که او نسبت به خودش احساس بدی داشته باشد و ممکن است الگوی دروغگویی ایجاد کند.
نگفتن حقیقت و ساختن داستانهای خیالی مرحلهای از رشد است که کودک در حال کشف نتیجه رفتار و گفتارش است. به مرور با رشد اخلاقی و تمایز قائل شدن بین حقیقت و خیال از حدود 6 سال دروغگویی در کودک کاهش مییابد. بنابراین بعد از این سن در ابتدا باید دلیل دروغگویی در کودک مشخص شود و سپس بهترین برخورد و راهکار متناسب با سطح دروغ انتخاب و اجرایی شود من و همکارانم در ماروم میتوانیم به والدین کمک کنیم تا با یک انتخاب درست جلوی شکلگیری الگوی دروغگویی در کودکان را بگیرند.
من کارشناسی روانشناسی بالینی و کارشناسی ارشد رو روانشناسی عمومی خوندم. علاقمند به حوزه مدیریت استرس و مراقبه هستم.
حدود ۱۵ سال سابقه کار در زمینه آموزش و کاربرد انواع تکنیکهای ریلکسیشن،مدیتیشن و مایندفولنس دارم.
در حال حاضر به عنوان درمانگر در زمینههای درمان انواع اختلالات اضطرابی، مشاوره نوجوان و بهبود روابط والدین و فرزند، مشاوره پیش از ازدواج فعال هستم.