نوشیدن آب مفید و لازم است اما زیاد نوشیدن آن چه؟ بله میتواند مضر شود.
اگر بیش از حد غذا بخورید برایتان مضر است درحالی که به آن نیاز دارید. و همینطور مهربانی به دیگران مفید است اما نباید خودتان را تحلیل ببرید.
در جلسات درمان هم این نکته صدق میکند. در مان مفید است اما بادی بدانید که کجا به آن خاتمه دهید تا برایتان مضر نشود.
سوال اینجاست:
آیا درمان پس از مدت زمان زیاد مضر میشود؟
این سوالات ناشی از ترسهایی است مثل اینکه:
من بیش از حد به درمانگر وابسته خواهم شد.
من خیلی آهسته پیش میروم و درمانگر از من خسته میشود.
اگر این مدت (3 ماه یا 3 سال و غیره) تحت درمان بوده باشم و هنوز خوب نباشم، آیا بهتر میشوم؟
شاید یک درمانگر بهتر تا الان مرا بهتر درک کرده بود و درمان کرده بود.
بیایید نگاه دقیق تری به هر کدام از این ترسها بیاندازیم.
فهرست مطالب
ترس اول: وابستگی
بسیاری از مردم از وابستگی به درمانگر خود میترسند و این اغلب با مدت زمانی که آنها در حال درمان هستند برابری میکنند. اما وابستگی مربوط به کیفیت است نه کمیت. یک مراجع میتواند پس از سه جلسه، وابستگی کاملاً درهم تنیده داشته باشد در حالی که دیگری میتواند 20 سال را در درمان سپری کند و احساس فردی سالم را حفظ کند.
وابستگی در مورد نحوه عملکرد رابطه است – آیا مراجع قدرت خود را برای تصمیمگیری واگذار میکند؟ آیا درمانگر خواستار کنترل است؟ آیا از روابط دیگر رنج میبرند به همین دلیل تمام انرژی عاطفی مراجع به سمت درمان میرود؟ آیا زمانی که درمانگر غایب است مراجعه کننده برای یک یا دو هفته فلج میشود ؟ این وابستگی است.
ممکن است برای مدت طولانیتری جلسات درمانی به درازا بکشد، اما اگر درمانگر تخصص و مهارتاش را داشته باشد، سلامت رابطه را به کانون اصلی درمان تبدیل خواهد کرد. علاوه بر این، من معتقدم چیزی به نام وابستگی سالم در جلسات درمان وجود دارد. امیدوارم مراجع بتواند به درمانگر به عنوان یک رابطه پایدار و سالم اعتماد کند تا در مواقع نیاز به عنوان منبعی برای توانمندسازی، نه تخلیه هیجان، به او تکیه کند.
توانایی مراجعه به درمانگر برای راهنمایی و حمایت میتواند برای مراجع و رابطه کلی مفید باشد. وابستگی به وضوح یک مشکل بالقوه در این کار است، اما با مرزهای روشن و درمان ارتباطی خوب، میتواند بیشتر یک منبع سالم و پایدار باشد تا یک وابستگی عاطفی.
ترس دوم: بی حوصلگی
من به درمانگر و مراجعهکننده توصیه میکنم هر چند جلسه یک بار در مورد وضعیت اتحادی که بین هر دو برقرار است صحبت کنند. حال ما چطور است؟ از آمدن چه احساسی دارم؟ چه چیزی من را در مورد این کار ناامید میکند؟ پیشرفت در رسیدن به اهداف اصلی من چگونه است؟ همه اینها آشکارا برای مراجعانی که فکر میکنند درمانگرشان در مورد آنها و کارشان با هم، چه احساسی دارند، بسیار مهم است. اما بخش دیگری از این داستان این است که مراجعان فکر میکنند درمانگران از گوش دادن به آنها خسته میشوند و البته این نمیتواند دور از واقعیت باشد.
درمانگران برای گوش دادن به مردم و کمک به آنها به این حرفه میپیوندند. کسانی که آموزش خوب، تجربه و مراقبت از خود دارند میدانند که این روند زمان می برد و نیاز به صبر دارد. اگر آنها فاقد آن دانش و حوصله هستند، شاید در مسیر اشتباهی قرار دارند. این مثل این است که یک لولهکش از لولههای نشتی ناامید یا دلخور شده باشد، یا یک آشپز از غذا خسته شود.
این همان کاری است که درمانگران آموزش دیدهاند که آن را انجام دهند یا گاهی میگویند به این کار فراخوانده شدهاند و رسالتشان این است. معمولا این سؤال بیشتر در مورد این است که مراجع از مسائل خود ناامید شده و از صحبت کردن در مورد همان مشکلات خسته شده است. آنها فکر میکنند درمانگر هم باید از آن خسته شده باشم.
ترس سوم: پیشرفت در جلسات درمانی
افراد با سرعت های مختلف رشد میکنند و بهبود و تغییر مییابند. داستان هر کس متفاوت است، و بنابراین روند درمان متفاوت خواهد بود. زنی که پس از طلاق افسردگی را گزارش میکند ممکن است پس از شش جلسه احساس خوبی داشته باشد، در حالی که مردی که افسردگی را در مورد سوء استفاده از دوران کودکی گزارش میکند ممکن است سه سال بعد به افسردگی عمیقتری تبدیل شود و این چیزی است که پیش بینی آن زمان بر است و ما نمیدانیم.
این مسئله کمک میکند که خود را در مورد مشکل خود آموزش دهید (کتاب هایی برای همه چیز وجود دارد) و با درمانگر خود در مورد برنامهدرمانی و پیش آگهی خود صحبت کنید (اینکه تقریبا در چه زمانی و چقدر میتوانید انتظار آرامش داشته باشید). بدن و روان مایل به شفا هستند و از طریق فراهم کردن محیط مناسب و رفع انسدادها تمایل داریم به آن سمت حرکت کنیم. اگر این را باور نکنیم در مسیر های اشتباهی قرار میگیریم.
ترس چهارم: شایستگی
چند اصل اساسی وجود دارد: آیا درمانگر شما مدرک و مجوز دارد (یا یک سرپرست با مجوز)، آیا آنها تجربهای در مورد مسائل شما دارند، آیا با او احساس راحتی میکنید، و آیا مرزهای شما رعایت میشود؟ با وجود این اصول اساسی، اکثر جلسات درمانی به خوبی پیش میروند. اما اگر اینطور نیست، امیدوارم در مذاکرات عادی خود در مورد وضعیت اتحادیه در مورد این موضوع صحبت کنید. و اگر به نظر میرسد هنوز در بن بست هستید، ممکن است زمان آن رسیده باشد که روند خاتمه کار را شروع کنید و پیمودن این مسیر را با سایر درمانگران آغاز کنید.
پس چقدر طول میکشد؟ پاسخ به این بستگی دارد که آیا شما به دنبال جلسات درمانی مبتنی بر مدل درمان بیماری هستید یا مدل کسب سلامتی بیشتر. در مدل بیماری، رفتن به جلسات درمانی مانند مراجعه به پزشک است. افراد برای کاهش یک اختلال یا علائم به درمان مراجعه می کنند و درمان تا زمانی که آن علائم ناخوشایند وجود داشته باشد، از چند هفته تا چند سال طول می کشد. اگر بدون علامت هستید و این تنها چیزی است که از درمان میخواستید، میتوانید به جلساتتان پایان دهید.
در مدل سلامتی، رفتن به رواندرمانی مانند رفتن به باشگاه است. شما میروید تا یک زندگی خوب را بهتر کنید، به پتانسیل خود برسید و از مشکلات در آینده جلوگیری کنید. هیچ تاریخ پایان اجباری برای آن وجود ندارد. تصور کنید شخصی میگوید ده سال است که به طور منظم به باشگاه رفته است. پاسخ شما چیست: “تمام شد! دیگر بس است!”؟ یا این است: “برای شما خوب است، من استقامت و تمرکز شما را بر سلامتی و پیشگیری تحسین میکنم؟”
سخن پایانی
بنابراین، خوانندگان این مقاله و مخاطبان عزیز ماروم، متخصصان میگویند اگر درمان برای شما مفید است و وابستگی ذکر شده در بالا را تجربه نمیکنید، از جلسات خود لذت ببرید.
سخنی برای آنان که از جلسات درمان بهره نمیبرند:
بیایید رانندگی روی صندلی عقب را در درمان دیگران متوقف کنیم، توصیههای ناخواسته در مورد اینکه درمان چقدر طول بکشد و به قضاوت آنها اعتماد نکنیم. امیدواریم این امر در وهله اول به کاهش انگ مرتبط با رفتن به درمان کمک کند. و شاید اگر انگ کمتری وجود داشته باشد، افراد بیشتری که نیاز به درمان دارند آن را امتحان کنند.
معرفی نویسنده: فائزه حاجیپور
همیشه به دنبال کشف پیچیدگیهای روان انسان بودم و هستم.
در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، روانشناسی خوندم و بعد برای ادامهی این جستجو مقطع کارشناسی ارشد رو در دانشگاه بهشتی ادامه دادم.
نوشتن برای من نوعی خلق هست و من از خلق کردن لذت میبرم.
با توجه به علاقهمندیهام سعی میکنم در مقالاتی که برای ماروم تهیه میکنم از «روان» و پیچیدگیهاش براتون بنویسم.
No comment