طبیعت درمانی

طبیعت درمانی


مبانی روانشناختی

محیط‌ روانشناسی از دل نظریه­‌های قدیمی توسعه یافته­ است، از نظریه­‌های روان­پویشی گرفته تا رویکردهای درمانی مدرن‌تر. این نمونه­‌های مختصر درباره سایر نظریه­‌های روانشناسی را در نظر بگیرید که چگونه رابطه قوی انسان و طبیعت را مورد بررسی قرار می­‌دهند، چارچوب بنیادی زیر، ساختاری را معرفی می­‌کند که عشق و رابطه را دو موجودیت ضروری برای همه­ می‌داند.

رویکرد گشتالت: کل، چیزی بیشتر از مجموع اجزاء است. رویکرد گشتالت برای درمان، مشابه به شیوه کارل یونگ؛ روند برقراری ارتباط، فرآیندی غنی و ضروری برای یادگیری و درمان است (فیلیپسون، 2012). درمانگران گشتالت، بیشتر از تجزیه و تحلیل تاریخ و پرداختن به جزئیات، به اینجا، اکنون و فرآیندهای فوری توجه می­‌کنند. رویکرد گشتالت در واقع به پویایی ارتباطات توجه می­‌کند و به افراد کمک می‌­کند تا در برابر واکنش­‌ها و پاسخ­‌هایشان مسئولیت‌­پذیر باشند (زینکر، 1977). در وهله اول، هدف حل خلاقانه مسائل، کمک به افراد در حساس بودن به محیط اطرافشان و یافتن راه‌های سالم برای درگیر شدن در اجتماع است (نائس و درنگسون، 2008).

نظریه گشتالت با روانشناسی ­محیط به گونه‌­ای درهم آمیخته می‌شود که تعدادی روانشناس محیط گشتالتی نیز وجود دارد (بوستون، 1996). ویلیام کاهالان با ترغیب مراجعین برای ارتباط گرفتن با زمین، از این رویکرد بوم‌شناسی در گشتالت درمانی حمایت کرد. این امر از طریق فعالیت­‌هایی مانند باغبانی، کار با حیوانات و جمع ­آوری غذا اتفاق می‌­افتد. به عنوان مثال، یک مسئله درمانی که با رویکرد گشتالت به NBTS مطابقت دارد، اضطراب است. ارتباط با فرآیندهای طبیعی می­‌تواند به مراجعان کمک کند تا اضطراب را به چالش بکشند و نگرانی‌ها را به عنوان تجارب عادی و طبیعی، مجددا ارزیابی کنند.

مراجعین درباره تغییر فصول آگاه می‌­شوند و به این واقعیت دقت می­‌کنند که همیشه، متغیرهای غیرقابل کنترل وجود دارند. یکی از مراجعین NBTS که بیماری سختی داشته، برای کاهش ترس از مرگ خود، گیاهان جاودانه را پرورش داده است. به این معنا که حتی اگر در فصل بهار نباشد، می‌­داند که حاصل تلاشش ثمر خواهد داد و به او این احساس را هدیه می‌دهد که گویی زندگی‌­اش با ارزش و ماندگار بوده است. او خویشتن ِ خود را، به عنوانی جزئی از موجودیتی بزرگ­تر درک کرده است.

درمان با کمک حیوانات: درمان توسط حیوانات، یک رویکرد تکمیلی است که توسط درمانگران تمامی رشته­‌ها استفاده می­‌شود (چندلر، 2012؛ فاین، 2011). این رویکرد درمانی، می­‌تواند در چارچوب سایر روش­‌های درمانی رایج، تعریف شده و یا خود به عنوان روش اصلی درمان به کار گرفته شود. از مزایای هیجانی این رویکرد می‌­توان به ارتباط دوستانه قوی میان مراجع و درمانگر اشاره نمود (بن داو، 2012؛ هارت، 2010). مراجعین می‌­توانند بهبود را در کیفیت زندگی خود تجربه کنند، مواردی مانند مشارکت اجتماعی بالا، کاهش علائم افسردگی و کاهش مشکلات روانشناختی (چندلر، 2012). برنامه­‌های مرتبط با حیوانات نه تنها توانایی یادگیری دانشجویان را افزایش می‌­دهد بلکه حتی می‌توان افزایش امید به زندگی در میان سالمندان را نیز توسط این برنامه­‌ها شاهد بود.

اساساً این عمل، بر مبنای کار با حیوانات نجات یافته و آموزش ندیده صورت می‌پذیرد. در یک رویکرد تعاملی بیشتر، هدف، کمک کردن به حیوان است، نه صرفا تعامل با حیوانی که قبلا آموزش دیده است. به عنوان مثال، در فرصت آموزش به یک سگ نجات یافته، یک دانش آموز کلاس اول آموخت که چگونه می‌­تواند سگ را با علائم دستی، آموزش دهد. در طول چند هفته، این کودک همچنین توانست درباره­‌ی نحوه‌­ی آموزش به سگ نجات یافته، سخنرانی برای همکلاسیان خود نیز داشته باشد.

روانشناسی بین گونه‌­ای: روانشناسی بین گونه­‌ای، مطالعه بر روی­ روان حیوانات در بین گونه­‌های مختلف است (بردشاو، 2009). این رویکرد، توسط بردشاو و در انتقاد به انسانی‌ سازی معرفی شده و شامل بررسی حیوانات در مباحث روانشناسی است. انسان‌­ها در جوامع مدرن، حیوانات را کمتر از خود می‌­دانند و ملاحظات اخلاقی را درباره آن­ها در نظر نمی­گیرند. رهایی از ارتباطات بوم شناسی و اعتقادات به برتری گونه علیه طبیعت و رفتارهای پایدار صورت می‌گیرد (بالکومب، 2010؛ رولین، 1990؛ تاسی، 2010). روانشناسی بین گونه‌­ای تایید می­کند که انسان­‌ها توانایی بیشتری در به اشتراک گذاری هیجان­‌ها با سایر گونه­‌ها دارند. بعلاوه نقش ارتباط با حیوانات را در بهبود آسیب­‌های روانی و زخم­‌های جسمی، مهم تلقی می­‌کند. (بردلی، 2011؛ بردشاو، 2009؛ گورانت، 2010؛ وستول، 2011). همچنین تقویت شفقت و همدلی توسط آموزش دیدگاه درباره جایگاه حیوانات نیز می‌­تواند به بهتر شدن رابطه انسان و حیوان کمک کند. چنین ارتباط همدلانه‌­ای در قیاس با نبود همدلی، بیشتر تاثیر درمانی دارد. در نمونه‌ای، خانمی که در حال بهبودی از آسیب جدی بود، به سگی که اخیرا آسیب دیده بود کمک کرد، مراجع به سگ کمک کرد تا با قطع عضو بدن خود سازگار شود و خود نیز از طریق این رابطه، به تواناییش برای سازگاری با سبک زندگی جدید پی‌ برد.  

شخصیت فرا مرزی: جروم برنشتاین، نمایه‌­ای جدید از شخصیت را معرفی کرد که در افرادی که رابطه هیجانی فوق­‌العاده با طبیعت دارند دیده می‌­شود. برنشتاین، که یک روانشناس طرفدار یونگ است، سال­‌ها با مراجعینی کار می­‌کرد که به نظر می­‌رسید به لحاظ سلامت روان وضعیت مناسبی ندارند. او به این واقعیت پی برد که بسیاری از مراجعان، در حال تجربه اختلالات روانی هستند که مستقیما با محیط‌شان در ارتباط است. اصطلاح شخصیت فرا مرزی او، افرادی را توصیف می­‌کند که به شدت تحت تاثیر وضعیت طبیعت قرار می­‌گیرند و از آن انگیزه بدست می‌­آورند.

برنشتاین همچنین تخمین زده است که تعدادی از مردم در سراسر جهان، چنین ارتباط فوق العاده‌­ای را تجربه م‌ی­کنند. این افراد نسبت به حیوانات قواعد سخت­گیران‌ه­تری دارند و درباره­ی طبیعت احساس نگرانی و اضطراب می­‌کنند.  آن­ها اغلب با افرادی که این دیدگاه مشابه را ندارند، سخت ارتباط می‌­گیرند. افراد فرا مرزی، احساس تنهایی و انزوا دارند و به نظر می­رسد این میزان از حساسیت آن­ها برای طبیعت، معمولی نباشد (برنشتاین، 2005). برای این گروه از افراد، رویکردی مانند NBTS نه تنها مناسب می­‌باشد، بلکه می‌­تواند راهی باشد برای وضعیت هیجانی و اضطراری آن­ها برای کمک به طبیعت. NBTS به نیاز افراد برای کمک، ابراز عشق و رابطه­ عمیق با محیط زندگی را پاسخ می­‌دهد.

مبانی آموزش و ارزش‌­ها: ارتباط روانشناختی و هیجانی یک فرد با دیگران، شفقت، همدلی، ارتباط و عشق مورد نیاز برای رشد و تحول متقابل را ممکن می‌­سازد. توانمندسازی توسط آموزش، رشد مهارت و اعتماد به نفس، انگیزه همگی نیرو محرکه­ اصلی در NBTS است که آن را فراتر از سایر روش­‌های درمانی معمول می­‌برد. این رویکرد به عنوان محرکی برای رفتار پایدار بوده و این اهداف را توسط آموزش و تمرینات توانمندسازی ممکن می‌­سازد. ایجاد یک احساس شمول از خود در بافت اجتماعی و طبیعت را می­‌توان از طریق خدمات و یادگیری پرورش داد (استئوکر، هیدایت و پراسچ، 2009). از این نقطه نظر، خودکارآمدی مولفه­ مهمی از NBTS محسوب می‌گردد. خودکار آمدی، افراد را به اقدام فردی ترغیب کرده و باور به قدرت خود در ایجاد تغییر را افزایش می­‌دهد (بندورا، 1997).

کلید آموزش پایدار و یادگیری خدمات، درک روابط است. سپس مراجعین می­‌توانند روابط متقابل را درک کنند و با سرمایه گذاری هیجانی، جسمی و شناختی برای یک هدف، وقت و انرژی صرف کنند تا آموزش ببینند و عمل کنند. اگر فردی اهمیت مشارکت در اجتماع را درک کند و باور داشته باشد که می‌­تواند به جامعه کمک کند، احتمالاً این کار را می­‌کند. بعلاوه وقتی این کار را انجام می‌­دهد، به سایر افراد نیز قدرت و صدا می‌­دهد، لذا چرخه توانمند سازی ادامه می­‌یابد. با یک بنیاد درمانی از سلامت روانی و قواعد روانشناسی، NBTS محیط پیچیده‌­ای برای رشد از طریق آموزش ارائه می‌­دهد.

خودکارآمدی:

“خواه فکر می­‌کنید که می‌­توانید یا فکر می‌­کنید که نمی­توانید، حق با شماست!” (هنری فورد)

خودکارآمدی یکی از مهم‌­ترین پیامدهای آموزش درست و اصولی می­‌باشد. با افزایش دانش و رشد مهارت توسط خدمات یادگیری و آموزش‌­های پایدار، مراجعان احساس جدید خودکارآمدی را تجربه خواهند کرد. باور به تکلیف، هدف و توانایی‌­های شخصی خود، در واقع انگیزه‌­ی فرد را برای انجام کار به درستی تقویت می­‌کند. خودکارآمدی درباره­ مهارت یا دانش نیست، بلکه درباره باور فرد به توانایی‌­های خود و احساس کنترل کنندگی می‌­باشد. ادراک به واقعیت تبدیل می‌­شود، این همان نکته‌­ای است که سخنان فورد را با واقعیت همخوان می‌­سازد.

خودکارآمدی برای درمان، یادگیری و جنبش‌­های پایدار مفید است زیرا احساس اینکه تلاش می­‌تواند نتیجه بدهد در ایجاد انگیزه و استمرار مهم می­‌باشد. خودکارآمدی به عنوان یک عامل قابل توجه در رشد شناختی، تسلط به مهارت­‌ها، اعتماد به نفس و انتخاب­‌های سالم در زندگی شناخته می‌­شود. افرادی که خودکارآمدی قوی دارند و همچنین احساس ارتباط زیادی با جامعه می­‌کنند، می­‌توانند مفهوم کارایی جمعی بندورا را محقق کنند. کارایی جمعی، اعتقاد مشترک یک گروه به توانایی آن­ها برای سازماندهی و تولید محصول بیشتر به صورت گروهی است. کارایی جمعی، همراه با سرمایه گذاری هیجانی، در قلب آن چیزی است که برای موفقیت و تلاش پایدار ضروری است (لوئب، 2004).

نوع دوستی و خدمات: درک خدمات به عنوان درمان، یکی از مولفه­‌های کلیدی از مولفه‌های بالقوه NBTS است. نتایج حاکی از این است که نوع دوستی، از نظر جسمی، عاطفی و شناختی و همچنین در افزایش امید به زندگی، سودمند است. کمک کردن به دیگران در قیاس با کمک گرفتن از دیگران، تاثیر بیشتری بر افزایش هیجان­‌های مثبت و بهزیستی دارد (پست، 200). به گفته مارتین نوواک (2011)، مردم هم به دیگری نیاز دارند و هم تمایل دارند دیگران به آن­ها نیاز داشته باشند. همکاری و نه رقابت، برای بقای کوچکترین واحد بدنی و سلول­‌ها نیز ضروری است. او همچنین اظهار داشت که “همکاری می‌­تواند موجود زنده را به سمت بالاترین سطح از سازمان­دهی سوق دهد. همکاری، تکامل را سازنده و بی­‌انتها می­‌کند”. می‌­توان اینگونه نتیجه گرفت که تمایل انسان برای کمک­‌رسانی، پرورش و همکاری با دیگران کاملاً ذاتی است و با رفاه فردی و اجتماعی درهم آمیخته است. با این حال، این گرایش ذاتی باید آموزش و الگوسازی شود، که این خود نیز یکی دیگر از مزایای یک روش درمانی مانند NBTS می‌­باشد.

ملاحظات بیشتر

یک درمانگر محیطی می‌­تواند ابزارهای زیادی برای استفاده در چنین رویکرد میان­‌رشته‌­ای ایجاد کند. یک مشاور یا سازمان می­‌تواند در زمینه‌­ای مانند باغبانی، بیابان­گردی یا درمان با حیوانات تمرکز کند. آن­ها همچنین ممکن است مشاوره فردی، گروهی یا اجتماعی را در نظر بگیرند. این احتمالا نیاز به همکاری با مشاوران، مربیان و کارشناسان و متخصصان داشته باشد. کلید موفقیت در اجرای یک برنامه NBTS، تلفیق درمان با فرصت­‌های یادگیری و خدمات‌­رسانی، در دل طبیعت امکان‌پذیر است.

NBTS رویکردی گسترده است و تفسیر و ایده­‌هایی را براساس علایق فردی، نیازهای ویژه جامعه، توانایی‌­های درمانگران، توجه به منابع موجود و سایر ملاحظات ارائه می­‌دهد. با این حال مسائلی مانند بیمه، علاقه مراجع، برنامه­ و پروتکل­‌ها، نیاز به بررسی بیشتری دارد. این می‌تواند فرصتی برای علاقمندان و کارورزان باشد تا برنامه­‌های پیشنهادی خود را ارائه دهند.

طبق تجربه نویسنده، NBTS با پویاتر و جذاب­‌تر کردن جلسات درمان، فضای درمانی را مطلوب­‌تر می­‌کند. به علت تنوع گسترده گزینه­‌ها، این رویکرد به افراد، امکان انتخاب کردن را می­‌دهد. بعلاوه از طریق فرصت­‌های مشارکتی، به جامعه نیز سود می­‌رساند. بیش از همه، قدرت رابطه، شفقت و عشق؛ می­‌تواند به سمت یک نیاز، یک گونه یا موجود دیگری، هدایت شود.

وقتی مردم آسیب می­بینند، تنهایی و انزوا بدترین دشمن آنها است. درحالی که یادگیری، کمک رسانی و گفت و گو می­‌تواند فرایند بهبود را سرعت بخشد. ساموئل نیز در یادداشت خودش درباره­‌ی نوع دوستی، اینگونه می­‌نویسد:

” من دنیایی پر از ظلم و بی رحمی را دیده و تجربه کرده‌­ام. من همچنین می­‌دانم که کمک رسانی هم از نظر روانشناختی و هم از نظر فیزیولوژیکی برای فرد مفید است. با انجام کار خوب می‌­توان احساس خوبی داشت… احتمالا کمبودهای من، مرا به سمت مطالعه ماهیت نیکی سوق داده است، زیرا این آغاز تاریک مرا به جستجوی نور واداشتو خوبی در واقع نور جهان است”.

طبیعت درمانی
طبیعت درمانی

نتیجه­‌گیری

خدمات درمانی مبتنی بر طبیعت می‌تواند محرکی برای ایجاد احساس پایداری، سلامت روان و آموزش باشد. NBTS درمانی است که برای ایجاد مهارت‌های جدید، ارتباطات جدید و احساس مسئولیت و تعلق انجام می‌شود. با مسئولیت‌پذیری نیاز به باور به خود، هدف و پتانسیل ایجاد تغییر ایجاد می‌شود. برای مردم اهمیت دارد که احساس کنند تلاش­‌هایشان بی فایده و بیهوده نیست (بندورا ، 1997). آن­ها همچنین باید مسائل را درک کنند و به طور هیجانی انگیزه­‌ی لازم برای مشارکت کامل در یک هدف را داشته باشند.

هدف NBTS سه بخش است: بهبود فردی، بهبود برای حیوان یا طبیعتی که فرد به آن خدمت می‌کند و بهبود برای جامعه که در آن زندگی می‌کنیم. علی رغم اشاره گسترده در سراسر این مقاله به پایداری کلی، البته چنین موفقیت بزرگی فقط توسط چنین مقیاس مختصری رخ نمی‌­دهد. این مقاله صرفا یکی از قطعات مهم پازل پایداری است. تمرکز بر محیط نزدیک و در دسترس فرد نقطه شروع مهمی است. این تمرکز آن­ها را قادر می‌سازد تا به رشد و بهزیستی خود برسند.

تغییرات محیطی بر روان انسان تأثیر می‌گذارد، آنچه که شواهد به طور فزاینده‌­ای گزارش می­‌دهند، یک محیط ناسالم برای مقابله با مشکلات و ایجاد راه حل، نیاز به قدرت و حمایت بیشتری از جانب مردم دارد. این وظیفه‌ای استرس زا بوده و از لحاظ هیجانی با پرداختن هزینه همراه است. همانطور که مراجعان از طریق NBTS سلامت بهتری کسب می­‌کنند، می‌توانند به محیط زیست نیز کمک کنند. وضعیت کلی این سیاره بیش از اندازه روانشناسی است. این رویکرد درمانی تأیید می‌کند که مراجعان لیاقت دریافت عشق را دارند، رابطه آن­ها با طبیعت می تواند سالم و پایدار باشد و آن­ها می‌توانند بخشی از چیزهای بزرگتری از پیرامون خود باشند.

No comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *