روانشناسی دنیای بیانتهاییاست که رویکردهای مختلفی را در بر میگیرد، وقتی میخواهیم از یک درمانگر کمک بگیریم لازم است که پس از شناختن دلیل مراجعه خود، رویکرد درمانگر را هم بشناسیم تا بتوانیم انتخاب مناسبتری داشته باشیم.
در این مقاله از ماروم، که از سری مقالات معرفی رویکردهای مختلف روانشناسی است به سراغ معرفی رویکرد تحلیلی آمدهایم تا آن را بررسی کنیم.
روانشناسی تحلیلی، اصطلاحی در روانشناسی است که توسط کارل یونگ، برای متمایز ساختن نظریات و روش درمان خود از رویکرد روانکاوی فروید به کار برده شد. هرچند به نظر مکتب مستقلی میآید اما از درون مکتب روانکاوی زاده شدهاست، حتی برای کسانی که آشنایی عمیقی ندارند ممکن است این دو رویکرد یکی به نظر برسد.
یونگ مانند فروید به ارزش درمانی کلام، گفتگو و ناهشیار اعتقاد داشت. با این حال، یونگ اهمیت بیشتری را در اسطورهشناسی، فولکلور و تجربه فرهنگی در درک آگاهی انسان میدید. یونگ ایده فردیت یا به وجود آمدن خود فردی را توسعه داد که میتواند تجربه شخصی را با نمادهای تاریخی و فرهنگی ادغام کند.
در روانشناسی تحلیلی ساختار ذهن انسان به دو بخش هشیار و ناهشیار بخشبندی میشود، یونگ بر این باور است که خودآگاه و ناخودآگاه (همان هشیار و ناهشیار) دربرگیرندهی عنصر فردی و جمعی است.
رویکرد تحلیلی در واقع، رویکردی عمیق، به طیف وسیعی از مشکلات مربوط به خود و روابط است. این رویکرد از روانشناسی، امکان کاوش فردی در مورد مشکلات و مسائلی که ممکن است در طول زمان در زندگی یک فرد به وجود آمده باشد و به او اجازه نمیدهد که پتانسیل خود را بالفعل دربیاورد کند یا هدف خود را تعیین کند، فراهم آورده است. پایان این درمان مشخص نیست و چارچوب زمانی خاصی ندارد. این نوع از درمان حس عمیقتری از شفا و بهزیستی را ممکن میسازد که به ندرت در رویکردهای درمانی کوتاهمدت میتوان به آن دست یافت.
رواندرمانی تحلیلی با تمرکز بر تعارضات درونی سوژه، خدماتی را ارائه میدهد و مبتنی بر تفسیر شفاهی سخنان بیمار است و هدف آن روشن ساختن رفتارها و عواطف اوست تا تعارضات درونی او را از بین ببرد.
این درمان از طریق ایجاد درک بهتر از احساسات، افکار و رفتارهای ما که باعث ایجاد مشکلات در زندگی روزمره ما میشود، عمل میکند، جنبههایی از خودمان را که قبلاً از آنها آگاه بودهایم را بررسی میکند. همچنین کاوش در جنبههای عمیقتر، معمولاً ناخودآگاه، خود و تجربه زندگیمان را تسهیل میکند، که میتواند تأثیر عمیقی بر ظرفیت ما برای زندگی داشته باشد. رویاها، افکار خود پیشآیند و واکنش ها یا پاسخهای رفتاری و غیرکلامی نیز بررسی و درک میشوند. رابطهای که بین مراجع و درمانگر ایجاد میشود، بخش کلیدی این فرآیند است و میتواند زمانبر باشد تا ایمن، معنادار و سازنده شود.
اصول و اهداف درمانهای تحلیلی نقطههای مشترکی با رویکرد روانکاوی دارد و ارجاعاتی به ناهشیار افراد میدهد، با این وجود در فضای خنثی رخ نمیدهد و مراجع همدلی و درک را از درمانگر دریافت میکند.
رویکرد تحلیلی مبتنی بر آموزههای یونگ است، اما تمام پیشرفتهایی را که در 50 سال گذشته در زمینهی تحلیلی و روانکاوی رخ داده است را نیز در بر میگیرد که شامل بینشها و پیشرفتهای اخیر است که از مطالعات مشاهدهای رشد کودک و تحقیقات عصبی روانشناختی به دست آمده است. اینها درک زیادی در مورد رشد شخصیت و رفتار ما و همچنین عملکرد مغز به ما داده است. این حوزهها شروع به توضیح این موضوع کردهاند که چرا ایجاد تغییرات معنادار و پایدار، زمان میبرد.
در حالی که روانشناسی تحلیلی پیچیده و متنوع است، برخی از اصول اصلی را شامل می شود که می تواند در درک رویکرد کلی آن مفید باشد.
رویکرد تحلیلی معتقد است که ناخودآگاه مهمترین جنبه روان هر فرد است و شناخت هر چه بیشتر ناخودآگاه میتواند به بهبودی و دستیابی به تمامیت کمک کند. تصور میشود رویاها بخشی از ناخودآگاه هستند. ناخودآگاه شخصی هر فرد متمایز از ناخودآگاه جمعی است که بین همه انسانها مشترک است.
یونگ معتقد بود که بیشتر رنجهای انسان، حتی در مقیاس بزرگ، ناشی از روانرنجوری است. روانرنجوری در این زمینه به معنای عدم انسجام سلف و ناتوانی در کنار هم قرار دادن ناخودآگاه فردی و جمعی است. در رویکرد تحلیلی، افراد باید پیوسته به سمت خودشناسی بهتر و در نتیجه دوری از روانرنجوری حرکت کنند. در زبان معاصر، روانرنجوری ممکن است شامل افسردگی، اضطراب و بیماریهای روانی جدیتر باشد.
آن تصویر و چهرهای که افراد از خود به اجتماع نشان میدهند به گفته یونگ: نوعی ماسک دستساز که فرد برای پنهان کردن ماهیت حقیقی خود و تاثیر بیشتر بر دیگران از خود ابداع میکند. در واقع پرسونا، نقابهای مختلفی است که افراد در موقعیتهای مختلف بر چهره میگذارند.
سایه در روانشناسی تحلیلی، یکی از کهنالگوهای مهم است که نمایانگر بخشهایی از خود فرد است که انکار میشوند یا بر دیگران فرافکنی میشوند. یونگ خاطرنشان کرد که در اساطیر، مانند رویاها، سایه اغلب به چهرههای تاریک یا حیوانات شیطانی تبدیل میشود.
یونگ، نسبت به فروید اهمیت کمتری به نقش سایقهای جنسی در روانرنجورها قائل بود و بر تحلیل تعارضات فوری بیماران، به عنوان راهی مفیدتر از کشف تعارضات دوران کودکی در درک مشکلات آنها، تأکید میکرد. طبق تعریف یونگ، ناخودآگاه شامل ناخودآگاه شخصی افراد و آن چیزی است که از اجداد خود به ارث بردهاند(ناخودآگاه جمعی) است. او افراد را به انواع درونگرا و برونگرا طبقهبندی کرد و آنها را بر اساس چهار کارکرد اصلی ذهن – تفکر، انگیزش، احساس و شهود – متمایز کرد که یونگ معتقد بود یک یا چند مورد از آنها در هر فرد خاصی غالب است.
یونگ معتقد است که هم خودآگاه و هم ناخودآگاه، دربردارنده یک عنصر شخصی و یک عنصر جمعی است.
در طول یک جلسه، درمانگر کار خود را بر روی ناهشیار بیمار و تفسیر مطالبی که گفته میشود متمرکز میکند تا پیوندهایی بین مشکلات فعلی ، تجربیات گذشته و تعارضات سرکوب شده که در ناهشیار بیمار حل نشده است پیدا کند.
درمان تحلیلی، میتواند از علائم واضح مراجع فاصله بگیرد و از طریق تداعی آزاد، تجزیه تحلیل رویاها و یادداشتهای روزانه و مکانیسمهای روانی به درمان و کاوش بپردازد.
جلسات معمولاً با حداقل دفعات یک بار در هفته است، اما در صورت تمایل میتواند تا سه بار در هفته باشد.
درمانهای رویکرد تحلیلی میتواند برای همه افرادی که احساس رنج درونی میکنند و یا حس میکنند ضعیف شدهاند مفید باشد.
برخی از اختلالات مربوط به کودکان خردسال و نوجوانان با مشکلات یادگیری میتوانند از این نوع درمان بهرهمند شوند و رنج روانی منشا این مشکلات را آشکار کنند.
به طور اختصاصیتر، رواندرمانی تحلیلی را میتوان برای بیماران مبتلا به اختلالات زبانی، فوبیاها، اختلالات اضطرابی، اختلالات خوردن یا افسردگی استفاده کرد.
توجه به این نکته ضروری است که رواندرمانی تحلیلی را میتوان با انواع دیگر پیگیریهای روانپزشکی و درمانهای داروئی ترکیب کرد.
در درمان رویکرد تحلیلی، یک فضای امن و همدلانه ایجاد میشود که میتوان عواطف و احساسات را آزادانه بیان کرد. علاوه بر آن زمان بیشتری طول میکشد و این به حفط رابطه موثر بین درمانگر و مراجع منجر میشود تا ارتباط کارآمدتری باشد. اگر قدرت پذیرش بالایی داشته باشیم میتوانیم با ریشه مشکلاتمان مواجهه شویم و آنها را اساسی حل کنیم، حتی اگر قدرت پذیرش بالایی هم در ابتدا نداشته باشیم رفته رفته ایجاد میشود.
در این مقاله سعی شد به جنبههای مختلف رویکرد تحلیلی پرداخته شود تا اگر شما و یا عزیزانتان، قصد انتخاب درمانگر مناسب خود را داشته باشید، بتوانید راحتتر تصمیم بگیرید.
همیشه به دنبال کشف پیچیدگیهای روان انسان بودم و هستم.
در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران، روانشناسی خوندم و بعد برای ادامهی این جستجو مقطع کارشناسی ارشد رو در دانشگاه بهشتی ادامه دادم.
نوشتن برای من نوعی خلق هست و من از خلق کردن لذت میبرم.
با توجه به علاقهمندیهام سعی میکنم در مقالاتی که برای ماروم تهیه میکنم از «روان» و پیچیدگیهاش براتون بنویسم.