وقتی برای اولین بار شخصی را ملاقات میکنیم، تمایل داریم ابتدا از او بپرسیم که اهل کجاست. علت پرسیدن چنین سوالی، این است که آن شخص را بهتر شناخته و بدانیم رشد روانی-رفتاری او مطابق با چه چارچوبها، عقاید، ارزشها و اخلاقیاتی شکل گرفته است. این اطلاعات به ما در برقراری ارتباط بهتر کمک میکند.
اما گاهی اوقات پاسخگویی از نقطه نظر فردی که مخاطب چنین سوالی میباشد، دشوار است! افرادی را تصور کنید که به دلیل شرایط زندگی و مهاجرت، از زادگاه اصلیشان دور شدهاند. احتمالا پاسخ به این سوال، برای آنها کمی دشوار خواهد بود.
مهاجرت و چالشهای پیشرو
پس از مهاجرت و در مراحل اولیه سازگاری، مهاجران اغلب احساس میکنند که معنای همه چیز از بین رفته است. علت ایجاد چنین احساسی، این است که برای آنها وطن و زادگاه، دیگر با مفهوم خانه و محل زندگی کنونیشان همخوان نمیباشد! این افراد پس از مدتی مجددا در ذهنشان، شروع به بازسازی این مفاهیم میکنند. اما آنها اغلب دچار گیجی و سرگردانی شده و از شکل دهی مفاهیم ذهنیشان مطمئن نیستند. مطابق با نظریه اریکسون، کسانی که در مرحله “هویت در برابر سردرگمی نقش” (سنین 12 تا 18 سال) قرار دارند، بیشتر در برابر تغییرات شدید هویت ناشی از مهاجرت، آسیب پذیر هستند.
مهاجرت و اثرگذاری بر هویت و احساس تعلق مکانی
با افزایش مهاجرت افراد به مکانهای دیگر و رویارویی با فرهنگهای بسیار متفاوت، رابطه میان زادگاه، هویت و احساس تعلق مکانی پیچیده شده است. برخلاف گذشته و با پیشرفت جوامع، سفرهای جهانی منجر شده است که انسانها با افراد و مکانهای جدیدی ارتباط برقرار کنند.
یکی از اساتید انسانشناسی در دانشگاه استنفورد، در مورد مفاهیم سرزمین مادری و سرزمین پدری اینطور میگوید: «هر ملتی، مانند یک درخت شجره نامهای بزرگ میباشد و به طور ضمنی، غیرممکن است که فردی، متعلق به بیش از یک درخت باشد.» با این حال، او معتقد است که بیشتر مردم جهان، در حالتی عمومی از بی خانمانی زندگی میکنند! در واقع با مهاجرت و سکونت مردم در مکانهای جدید، مفهوم “خانه” کمتر به یک ملت خاص وابسته میباشد.
در سال 2008، مرکز تحقیقات پیو از میان 2260 بزرگسال آمریکایی، نظرسنجی را انجام داد. آنها از شرکتکنندگان خواستند “جایی را که با تمام وجود، به آن تعلق مکانی داشته و آن را خانه خود میدانند” مشخص کنند. به طور کلی 38 درصد از پاسخ دهندگان، محلی که در حال حاضر در آن زندگی میکنند را خانه خود نمیدانستند. 26 درصد گزارش دادند که “خانه” جایی است که در آن متولد شده یا رشد یافتهاند. 22 درصد از افراد، معتقد بودند که محلی که در لحظه کنونی در آن زندگی میکنند، خانه آنهاست. 18 درصد، خانه را به عنوان محلی که بیشترین مدت را در آن زندگی کرده بودند، معرفی کردند. 15 درصد معتقد بودند که خانه جایی است که خانواده آنها در آن زندگی کرده و در نهایت 4 درصد از آنها معتقد بودند که خانه جایی است که آنها دوران دبیرستان را در آن گذراندهاند.
یکی از محققان دانشگاه اسرائیل، ایلان ناتان ماگات، عنوان میکند که خانه و مکانی که افراد نسبت به آن احساس تعلق مکانی دارند، میتواند یک ساختار، احساس، استعاره و یا یک نماد باشد. ماگات در بررسی مفاهیم خانه، هویت و تعلق در افراد ژاپنی و اسرائیلی که به کانادا مهاجرت کردهاند، مفهوم “خانههای جزئی” را به کار میبرد. این مفهوم برخلاف مفهوم “خانه ایده آل”، مطابقت میان فرهنگ، ملیت و روابط فرد را شامل نمیشود. در عوض، در خانههای جزئی، مهاجران احساس گرما و تعلق را بیشتر نسبت به خانواده خود تجربه کرده و احساس هویت آنها با مکانی که در آن قرار دارند ارتباطی نداشته و این احساس بیشتر به محل کار(هویت شغلی) و خانواده آنها مربوط میشود.
یکی از محققان و مربیان علوم اجتماعی ایرانی-سوئدی، فرشته احمدی، پیشنهاد میکند که برای پاسخ به سوالات مربوط به تأثیر مهاجرت بر هویت، باید به عواملی چون سن، جنسیت و سابقه فرهنگی افراد توجه کرد. برای مثال هرچه فردی که مهاجرت کرده، جوانتر باشد، احتمال پذیرش هنجارها و قوانین جامعه جدید بیشتر میباشد. این فرضیه، توسط محققانی که در ارزیابیهای خود، ارتباطی میان دیدگاه سالمندان در مورد خانه و دوران کودکی، اجتماع و مکانهای عبادیشان یافتهاند، تائید شده است.
مفهوم خانه
محققان به این نتیجه رسیدند که مفهوم خانه و مکانی که افراد نسبت به آن تعلق مکانی دارند، “نزدیکترین مکان به قلب افراد بوده و جایی است که آنها میتوانند در آن هویت، صداقت و شیوه زندگی خود را حفظ کنند.” مطابق با این پژوهشها، ارتباط میان “خانه” و “هویت” تا حدودی روشن است. برای مثال مهاجران سالخورده برای احساس آرامش و راحتی، به جای مشغول بودن به افکار مرتبط با آینده، بیشتر به خاطرات گذشته وابسته هستند. در نتیجه تصور آنها از خانه، برای بهزیستی آنها بسیار مهم میباشد. تجاربی که مفاهیم مربوط به خانه را در ذهن افراد تشکیل میدهد، در اوایل کودکی اتفاق میافتد. با این حال، فرهنگ و تغییرات در شرایط زندگی در دوران بزرگسالی نیز، بر ادراک نهایی آن تأثیرگذار میباشد.
جنسیت نیز یکی از موارد تأثیر گذار بر ادراک فرد از احساس تعلق مکانی است. پژوهشها نشان دادهاند که در مردان احساس تعلق به خانه، بر اساس موقعیت و موفقیتهای کسب شده، شکل میگیرد. آنها جایی را خانه خود میدانند، که موفقیتهای بیشتری را در آن کسب کردهاند. در حالی که این احساس در زنان، بیشتر مانند امنیت هیجانی و یا وجود پناهگاهی امن میباشد.
به عنوان آخرین مورد، زمینه فرهنگی احتمالاً یکی از مهمترین عوامل موثر بر فرهنگ پذیری و شکل دهی ادراکات جدید در جامعهای جدید است. دکتر جفری ریتز، پروفسور و مدیر برنامه مطالعات قومی، مهاجرتی و تکثرگرایی سیاسی در دانشگاه تورنتو، به این نتیجه رسید که همخوانی با فضای اقتصادی جامعه در مهاجرانی که اصالتا اروپایی بوده، بسیار سریع اتفاق میافتد. با این حال این همخوانی به طور انتخابی، مشروط به زمینه فرهنگی آنها میباشد. اما همخوانی اقتصادی برای مهاجرانی که جز اقلیتهای نژادی میباشند، کندتر بوده و وابستگی کمتری به زمینه فرهنگی دارد.
از دیگر عوامل موثر بر همخوانی با محیط و جامعه جدید، میتوان به دین، سطح تحصیلات، تسلط به زبان، دریافت نوعی آموزش، تعاملات و ایجاد خاطرات مشترک با اعضای جامعه جدید و البته انعطاف پذیری جامعه جدید در پذیرش افراد جدید اشاره کرد. هرچه شباهت فرهنگی افراد به جامعهای که به آن مهاجرت میکنند، بیشتر باشد، احتمال همخوانی و پذیرش افزایش مییابد. در نتیجه افراد آن جامعه را مانند خانه خود میدانند.
مهاجرت و بازگشت مجدد به وطن
برخی از افراد پس از مهاجرت، فرصت بازگشت به وطن را نخواهند داشت. در نتیجه خاطرات و احساسات آنها از زادگاه و وطنشان، تبدیل به نوستالژی شده و در زمان گذشته محصور میماند. در واقع احساس آنها از خانه، به خاطرات آخرین باری که در آن حضور داشتهاند گره میخورد.
با این حال، جوامع پویا هستند و هرگز به یک شکل باقی نمیمانند. در نتیجه هنگامی که فرصت بازگشت به وطن برای این افراد فراهم میشود، شوک بزرگی به آنها وارد میگردد! زیرا تصویر “خانه” ای که در حافظه خود دارند با تصویری که بعد از مدتها میبینند، کاملا متفاوت میباشد. این رویداد اغلب باعث احساس تهی شدن و فقدان میگردد. ناگهان، این افراد آنچه را که به عنوان مرجع هویت خود در ذهنشان نگه داشتهاند، از دست داده و از نظر هیجانی بی خانمان میشوند! این بحران درونی میتواند تأثیر قابل توجهی بر سلامتی فرد داشته باشد و منجر به تغییرات خلقی میگردد. این تغییرات خلقی از خلق نسبتا پایین و متوسط شروع شده و گاها با علائم و نشانههای افسردگی همراه میگردد.
سخن پایانی
با وجود چالشهای متعددی که در مسیر مهاجرت وجود دارد، افراد اغلب توانایی مقابله و رویارویی با آنها را دارند. به محض اینکه افراد با نگاه جدید خود نسبت به خویشتن، هویت و حس تعلق به خانه سازگار میشوند، انعطاف پذیری شناختی و حساسیت بین فرهنگی آنها افزایش مییابد. این انعطاف پذیری شناختی، از طریق گذراندن مراحل دگرگون کننده و پر چالش مهاجرت به دست آمده است و با خلاقیت و نوآوری همراه میگردد. این تغییرات به افراد فرصت میدهد تا جهان بینی گستردهتری به دست آورده و درک پیچیدهتر و انعطاف پذیرتری نسبت به سایر افراد داشته باشند و به نوبه خود حساسیت بین فردی و شایستگی بین فرهنگی ایجاد نمایند.
همراهان عزیز؛ فراموش نکنید که مهاجرت، مسیری است برای رشد و ترقی شما! با دریافت خدمات و راهنماییهای مناسب، چالشها و سختیهای این مسیر را مدیریت کرده و بهترین تجارب را کسب کنید. بنیاد روانشناسی ماروم، در گذر از مسیر پرفراز و نشیب مهاجرت، همراهی مطمئن برای شما میباشد.
No comment