گاهی در بین شکایتهای مراجعین، موضوع جالبی به نام سندروم ایمپاستر (Imposter Syndrome) نظرم را جلب میکند. شکایتهایی که از زبان افراد موفق و شناخته شده مطرح میشوند، شکایتهایی از جنس حس و حال نویسندهای که بارها برنده جایزه ادبی شده بود اما خود را بی دستاورد می دانست، یا حتی انشتین که گاهی خود را کلاهبردار ناخواستهای مینامید که شایستگی توجههای دریافت شدهاش را ندارد!
شاید دستاوردهایی در سطح انشتین نایاب به نظر برسد، اما حس متقلب بودن بین بسیاری از افراد موفق شایع است.
به راستی چرا بسیاری از ما احساس میکنیم شایسته توجه و تشویقهای دریافتیمان نیستیم، دستاوردی به دست نیاوردهایم و یا اگر هم اندک چیزی باشد ارزش این همه توجه و تعریف را ندارد؟
در راستای این پرسش، روانشناسی به نام Rose Clance از احساس ناایمنی نامتناسب سخن به میان آورد. وی به عنوان یک درمانگر در کار خود ملاحظه میکرد که دانشجویان دانشگاهش به رغم جایگاه بالایی که به دست آورده بودند نظر خود شایستگی چندانی نداشته و حتی چند نفر از آنان این نگرانی را مطرح کرده بودند که در جریان پذیرش و ثبت نام آنها اشتباهی رخ داده است! داستانی شبیه به آن دیالوگ معروفی که میگفت “من فقط اشتباهی بودم” اما این بار واقعی!
چنین علائمی (شک داشتن به توانایی خود)، احساسهای دیگری را هم به دنبال دارد. احساسهای مانند ترس از موفقیت و شکست. بنابراین، مدام احساس بی کفایتی کرده و به توانمندیهای خود شک میکنید. افکاری مثل اینکه کار من ارزشی نداشت یا من لیاقتش را ندارم، ذهنتان را مشغول میکند. اینکه مبادا نتوانید انتظارات دیگران را برآورده سازید نگرانی و دغدغه اصلیتان میشود. بنابراین، روی اشتباههای خود متمرکز میشوید و نه موفقیتهایتان. خوبیهایتان را ناارزنده قلمداد میکنید و نقاط ضعف را اغراق شده فاجعه میپندارید. استعداد و نقاط قوت شما تنها یک موضوع خدادادی است که ارزشی ندارد و این فقط نداشتههایتان است، که باید میبود اما نیست. به گمانتان موفقیت فعلی تحت تاثیر شانس یا لطف خدا بوده و چه بسا حتی اگر بار دیگر به عقب برگردید قادر به انجامش نباشید و یا اگر هم باشید ارزشی ندارد چون نگاهتان به قدری کمالگرایانه شده است که دستیابی به ملاکهای آن برای هر انسانی ناممکن یا بیش از حد سخت گیرانه است.
اگر این ویژگیها در مورد شما صدق میکند باید بگوییم که اینها علائم سندروم ایمپاستر یا سندروم متقلب است.
لازم به تاکید است که سندروم ایمپاستر، به رغم فراگیر و جهانی بودنش یک اختلال یا نابهنجاری نیست، بلکه مجموعهای از علائم است که عملکردی فردی شخص را با مشکل مواجه ساخته و با افسردگی، اضطراب و عزت نفس رابطه تنگاتنگی دارد.
اما احساس فریبنده بودن از کجا میآید و راه چاره چیست؟ افرادی که توانمندی و مهارت به خصوصی دارند گمان میکنند که دیگران به اندازه آنها ماهرند، چنین طرز فکری باعث میشود آنها نتیجه بگیرند که شایسته توجه و تقدیر دیگران نیستند. در تنهایی خود به توانمندی خود شک کرده که چرا که کسی صدای افکار آنها را نمیشنود و در چنین حالتی خود را کمتر از دیگران سزاوار میدانند. حالت شدیدتر این سندروم باعث میشود شخص از به اشتراک گذاشتن ایدههای جذاب خود با دیگران و یا رزومه فرستادن برای استخدام در حوزهای که در آن بهترینند، اجتناب ورزد.
با سندروم ایمپاستر چه باید کرد؟
یکی از اصلیترین راههای مقابله با این سندروم صحبت پیرامون احساسات خود با دیگران است. بسیاری از افرادی که دارای علائم سندروم ایمپاستر هستند از صحبت پیرامون علائم خود با دیگران طفره میروند چرا که می ترسند مبادا مهر تأیید دیگران بر بیکفایتی آنها اوضاع را بدتر کند. حتی زمانی که دیگران از کفایت آنها دفاع میکنند به سختی میتوانند بر افکار بی ارزشی غلبه کنند. با این وجود آگاهی یافتن نسبت به این سندروم از زبان روانشناس و یا مشاور به نوعی احساس راحتی در فرد ایجاد میشود که باعث میشود با احساس بیارزشی خود بهتر مقابله کنند. در چنین شرایطی تمرکز بر روی نکات و مستندات مثبت دریافتی از منابع قدرت (استاد، والدین، رئیس و…) به همراه تمرکز بر روی مسیر سخت دستاوردها، تلاش بسیار آنها و سختیهایی که به خوبی و با درایت و حل مسئله پشت سر گذاشتهاند میتواند از احساس بی کفایتی و بیارزشی آنها کم کند.
هر بار که به خاطر اشتباه یا شکستی در حال خود سرزنشی هستید، به دنبال شواهد در واقعیت بگردید. دانشمندی پس از شکست و با آنکه همیشه به تحقیر و دست کم شمردن توانمندیهای خود میپرداخت این بار به بررسی شواهد در واقعیت پرداخته و متوجه شد اشکال در ابزاری بوده که استفاده کرده است. شناسایی دلایل عدم موفقیت ما در واقعیت، اثر بخشی بیشتری در احساس کفایتمان نسبت به خود در مقایسه با خودسرزنشی دارد.
به دنبال چاره جویی برای کمال گرایی باشید:
اغلب افراد دارای سندروم ایمپاستر دارای کمال گرایی نوع منفی هستند. اهداف این افراد چنان ایدهآلگرایانه یا در موقعیت و بافت زمانی فعلی غیر قابل دسترس است که احتمال نرسیدن به هدف را بیشتر میکند. چنین نتیجهای برای افراد دارای سندروم ایمپاستر، مهر تأییدی بر فرض بیکفایتی آنهاست، غافل از آنکه اگر متوجه اشتباهات رایج در هدفگذاری افراد کمال طلب باشیم به سادگی میتوان شکستی را به موفقیتی کوچکتر تبدیل کرد.
موفقیتهای خود را پذیرفته و آنها را ثبت کنید:
همانطور که گفتیم، یکی از مشکلات افراد دارای سندروم ایمپاستر این موضوع است که آنها سهم بیشتر از موفقیتهای خود را به شانس یا شرایط محیطی نسبت میدهند. تهیه یک نمودار دایرهای برای اختصاص دادن این سهم به تمامی مولفههای موفقیت در رسیدن به هدف بر اساس شواهد واقعی و اقرار و پذیرفتن سهم بیشتر برای تلاش فردی و توانمندی خود شخص از جمله تمرینهای راهگشا برای غلبه بر احساس بیکفایتی در موفقیتها میباشد.
همچنین پذیرفتن نظر اشخاص متخصص و تایید آنها در کنار یادداشت کردن آنها در دفتر روزانه، میتواند به احساس کفایتمندی این افراد کمک کند. گاهی لازم است به جای شکسته نفسی معروف، تعریف دیگران از خود را پذیرفته و به تشکری ساده اکتفا کنیم، اما مرور تعریفهای ثبت شده در دفترمان از جانب منابع قدرت (استاد، والدین، رئیس و…) در روزهایی که احساس خوبی نسبت به خود نداریم بسیار راهگشاست.
No comment