وقتی آیندهی خود را تصور میکنید، چه میبینید؟ در مطالعهای که اخیراً با موضوع تصورات مبتنی بر هدف، در ژورنال علم روانشناسی بالینی منتشر شد، پاسخها به این سؤال تنوع زیادی داشتند! از پاس کردن آزمون گرفته تا سفر به دور دنیا و رسیدن به تناسب اندام، همه و همه مواردی بودند که آزمودنیهای مشارکت کننده در این پژوهش درباره آینده، در پاسخ به این سؤال بیان کردند.
در برابر این پاسخها، مشارکتکنندگانی که افسردگی داشتند، آیندهای تیره و مبهم را تصور میکردند و حتی برخی از آنها، گزارش میکردند که در تصور آینده ناتوانند. به عنوان مثال یکی از مشارکتکنندگانی که از افسردگی اساسی رنج میبرد اینطور تجربهی خود را بازگو میکرد:
“همه چیز خیلی تاره…! شاید حتی تیرهست همه چی… اصلاً به همین خاطره که من حوصله ندارم هدفگذاری کنم، چون اصلاً نمیتونم چیزی ببینم!”
اجازه بدهید به شما بگوییم که این فقط حرف افرادی که افسردگی دارند نیست! گمبل[1] و همکارانش در دانشگاه آکلند[2] در یک پژوهش با حضور 153 نفر از بزرگسالان نیوزلندی به نتایج جالبی رسیدند.
[1] Beau Gamble
[2] Auckland
نتیجه پژوهش
افرادی که بهزیستی و خوشبختی بیشتری داشتند، تصورات روشن و واضحتری از رسیدن به اهدافشان در آینده داشتند. به این معنی که بهتر میتوانستند تصویر سازی کنند که رسیدن به هدف، به چه شکل خواهد بود.
علاوه براین، آن دسته از افرادی که سناریوهای مثبتتری برای آینده تصور میکردند، به احتمال بیشتری در دو ماه آینده، رضایت از زندگی را گزارش میکردند.
این در حالی است که افرادی که نمیتوانستند آینده را به شکل واضح و شفافی تصور کنند، به احتمال بیشتری افسردگی را تجربه میکردند.
گمبل اینطور میگوید:
“توانایی تصویر سازی و قدرت تخیل، بدون شک یک توانایی سازگارانهی بسیار مهم است. این توانایی به افراد کمک میکند تا به نحو بهتریِ، برای رسیدن به آیندهای که میخواهند تلاش کنند. “
بعلاوه، این یافتههای علمی، میتواند برای طراحی مداخلات مبتنی بر هدف و تصویرسازی، بسیار کاربردی باشد و نه تنها به درمانگران کمک کند، بلکه حتی به افرادی نیز کمک کند تا عملکرد خود را ارتقا دهند و پیشرفت کنند.
در مورد این پژوهش بیشتر بخوانیم
بیایید کمی دربارهی پژوهش گمبل و همکارانش در رابطه با آینده و رضایت از زندگی بدانیم. در ابتدا پژوهشگران از آزمودنیها خواستند تا اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت خود را لیست کنند. بعد ازاین مرحله، آزمودنیها باید دو تا از مهمترین اهدافشان برای یک دورهی خاص از زندگی را انتخاب میکردند و به مدت 3 دقیقه، دربارهی آن تصویر سازی میکردند و به صورت شفاهی، تصویر ذهنی خود را از رسیدن به هدف؛ شرح میدادند.
به اضافه، آزمودنیها به اهمیت و دستیابی به هر کدام از اهداف، نمره میدادند و پرسشنامههای مرتبط با بهزیستی و افسردگی را نیز تکمیل کردند. دو ماه پس از این ماجرا نیز، آزمودنیها مجدداً به این پرسشنامهها پاسخ دادند و فرآیند رسیدن به هدفشان را شرح دادند.
نتیجه
احتمالاً سؤال شما این باشد که نتیجه چه شد؟ به طور کلی، آزمودنیهایی که اهداف خود را قابل دستیابی و مرتبط با هویت ارزیابی کرده بودند، رضایت و بهزیستی بیشتری را گزارش میکردند، در حالی که مشارکت کنندگانی که اهداف خود را قابل کنترل میدانستند و شادی کمتری را با رسیدن به آنها تجربه میکردند، به احتمال بیشتری افسرده میشدند.
به صورت دقیقتر، آن دسته از افرادی که اهدافشان را در دسترستر و مهمتر میدانستند، آینده را مثبتتر توصیف میکردند، در واقع توانایی تصویرسازی یک آیندهی مثبت، قویترین پیشبینی کنندهی سلامت روانِ ماههای آینده بود.
گمبل و همکاران همچنین میگویند: “ما ارتباط عمیقی بین ابعاد مختلف هدفگذاری و تصویرسازی با بهزیستی و افسردگی پیدا کردیم.” او همچنین اضافه میکند: ” این نتایج چه در بررسی موقعیتهایی که افراد نشانههای افسردگی دارند قابل مشاهده بود و چه در مقایسه افرادی عادی با افرادی که به صورت بالینی تشخیص افسردگی گرفته بودند.
بعد از همهی این بررسیها، همچنان سؤال اصلی بی پاسخ مانده که تشویق افراد به هدفگذاری، چقدر میتواند افراد را از افسردگی محافظت کند؟ اگرچه شاید پاسخ دقیقی برای این سؤال نداشته باشیم، اما نتایج پژوهشها گزارش میکنند که تصور یک آیندهی مثبت و روشن، به افراد افسرده این انرژی را میدهد که در فعالیتهای مفید و خوشایند، مشارکت بیشتری داشته باشند.
شما چقدر دربارهی آینده تصویر سازی میکنید؟
No comment