فرض کنید یک ایده جدید عالی دارید، ایدهای که بخش شما را، به یک نهاد جدید و پویا در شرکت تبدیل میکند. سود شرکت افزایش خواهد یافت، مردم خوشحال خواهند شد، و البته، افزایش قابل توجهی در حقوقتان دریافت خواهید کرد. شما این ایده جدید را به جلسه هفتگی شرکت تان آورده و به همه همکاران خود اعلام میکنید. سکوت مبهوتکنندهای حاکم است. اما بالاخره، از جایی در پشت اتاق، یک نفر صدایش را بلند میکند و چیزی شبیه این میگوید: این مسخرهترین ایدهای است که تا به حال شنیدهام! هرگز کار نخواهد کرد!
این صدا شما را عملا در یک سقوط فرو میبرد، گلوله کلامی محکمی میشود و به وسط پیشانیتان اصابت میکند. شاید تعجب نکنید اگر بدانید که بسیاری از ما مرتباً مورد حمله قرار میگیریم. این منفیگرایی اغلب در محیطهای کاری به سمت ما هجوم میآورد، جایی که انتقاد نه تنها قابل قبول است، بلکه اغلب شیوهی عملیاتی یک سازمان است.
برخی از افراد در از بین بردن ایده های جدید استاد هستند. اینها مخالفان هستند – کسانی که هر ایده جدیدی را به چالش میکشند، گویی ایده بدی است. آنها در یک کلام “نه” خواهند گفت. در بسیاری از موارد، این نتیجه مقاومت طبیعی ما در برابر تغییر است. تغییر چیز جدیدی است و بنابراین میتواند ترسناک باشد.
انسانهای مدرن معمولاً همان مجموعه دلهرهها را دارند که انسانهای نخستین داشتهاند و زندگی خود را در ترس زندگی میکنند. زیرا انسانهای نخستین به دلیل اینکه خطرات زیادی را در محل زندگیشان تجربه میکردند، ترجیح میدادند تغییرات کمتری را ایجاد کنند تا امنتر بمانند، مثلا هیچگاه محل اسکانشان را ازین سوی کوه به آنسوی کوه نمیبردند..
و حالا این شعار از آن روزها تا حالا با ما آمدهاست: «با آنچه راحت است بمان. آنچه معلوم است،»
در نتیجه، در محیط کار هم همین است، آنها میخواهند دیگران را در آن منطقه آسایش بپیچند و ارادهشان را بر همکارانی تحمیل کنند که ممکن است بخواهند خارج از آن منطقه سرمایهگذاری کنند و ببینند «آن سوی کوه» چه چیزی است.
No comment